عنوان : مقاله ماترياليسم
قیمت : 59,700 تومان
توضیحات در پایین همین صفحه

درگاه 1

توجه : دریافت شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل صرفا جهت پشتیبانی می باشد و برای تبلیغات استفاده نمی شود

هدف ما در این سایت کمک به دانشجویان و دانش پژوهان برای بالا بردن بار علمی آنها می باشد پس لطفا نگران نباشید و با اطمینان خاطر خرید کنید

توضیحات پروژه

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله ماترياليسم دارای 43 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ماترياليسم  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله ماترياليسم،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد


بخشی از متن مقاله ماترياليسم :

ماتریالیسم
موضوع بحث ، علل گرایش به مادیگری ( ماتریالیسم ) است . اول باید مادیگری ( ماتریالیسم ) را كه موضوع بحث امروز ماست ، از نظر اصطلاح‏ متداول فعلی تعریف كنیم و حدود آن را بیان نماییم ، سپس وارد بحث شویم‏ . واژه ماتریالیسم استعمالات مختلفی دارد كه همه آنها – اكنون كه درباره‏ علل گرایش به ماتریالیسم بحث می‏كنیم – نمی تواند موضوع بحث ما باشد . مثلا گاهی ماتریالیسم می‏گویند و مراد مكتب اصالت ماده است ، اما به این‏ معنی كه ماده یك امر اصیل و یك امر واقعی در جهان هستی است ،

نه یك‏ امر فرضی و ذهنی و نمایشی و ساخته ذهن ، در مقابل ایده‏آلیسم كه منكر واقعیت ماده است و آن را مخلوق ذهن بشر می‏داند . اگر ماتریالیسم را به این معنی‏ بگیریم باید همه الهیون را – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – ماتریالیست‏ بخوانیم ، زیرا اینها همه ماده را كه واقعیتی است در بستر زمان و مكان ، و حقیقتی است متغیر و متحول و متكامل و محسوس و ملموس ، امری عینی و ماورای ذهنی و ذی اثر می‏دانند . مادی بودن و ماتریالیست بودن به این‏ معنی با مسأله خدا و توحید منافاتی ندارد ، بلكه عالم ماده و طبیعت به‏

عنوان یك واحد ” كار ” و یك واحد ” مصنوع ” ، بهترین وسیله برای‏
شناسایی خداوند است . اراده حكیمانه خداوند در جریان همین تحولات مادی‏
كشف می‏شود . قرآن كریم پدیده‏های مادی را به عنوان آیات الهی یاد می كند . و گاهی این كلمه استعمال می‏شود و مراد از آن انكار موجود ماورای ماده‏
است ، یعنی مكتب انحصار ، مكتبی كه هستی و نظام وجود را در انحصار ماده‏ می‏داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مكان واقع است محدود و محصور می‏كند و آنچه را كه از چهار دیواری تغیر و تبدل و احساس و لمس بشر بیرون است ، منكر است و معدوم و نیست‏ می‏پندارد . اكنون بحث ما پیرامون علل گرایش به این مكتب یعنی مكتب انحصاراست‏ كه چطور شد گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مكتب نفی گراییدند و در صدد انكار خدا برآمده ، بیرون از جهان ماده را نیست پنداشتند .

آیا انسان بالفطره الهی است یا مادی ؟
طرح این بحث به این كیفیت كه علل گرایشهای مادی چیست ، طبعا نمودار این است كه ما مدعی هستیم انسان بالطبع نمی بایست‏ گرایش مادی پیدا كند ، مادیگری یك جریان مخالف طبیعت و فطرت انسان‏ است و چون برخلاف اصل است ، باید به جستجوی علت آن پرداخت و از سببی‏ كه آن را برخلاف اصل و قاعده به وجود آورده كاوش نمود . و به عبارت‏ ساده‏تر ، اعتقاد به خدا حكم سلامت را دارد و گرایش مادی حكم بیماری را . هیچ گاه از سر سلامت نباید پرسید ، زیرا سلامت بر طبق مسیر و جریان طبیعی‏ نظام خلقت است ، اما اگر دیدیم فردی یا جمعیتی بیمارند ، آنجا باید پرسید : چرا این افراد بیمار شدند ؟ چه موجباتی سبب بیماری آنها شده است ؟ .

این نظر ما درست بر خلاف آن است كه در كتب ” تاریخ ادیان ” معمولا اظهار نظر می‏كنند . نویسندگان آن كتب غالبا به دنبال این می‏گردند كه چرا بشر گرایش دینی پیدا كرد ؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد . آن ، كشش فطرت است ، بلكه باید كاوش كرد كه چرا بشر گرایش به بی‏ دینی پیدا كرد ؟ فعلا نمی‏خواهیم این بحث را دنبال كنیم كه آیا دینی بودن‏ یك امر طبیعی است و بی دینی امری غیر طبیعی و یا برعكس است ؟ زیرا از نظر موضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمی‏بینیم . .

البته این مطلب را باید توجه داشت كه مقصود این نیست كه چون گرایش‏ توحیدی یك گرایش فطری و طبیعی است ، آنگاه كه در سطح تعقلات علمی و فلسفی طرح می‏شود هیچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خیر ، مقصود این‏ نیست . این مسأله مانند هر مسأله دیگر هر چند مورد تأیید یك غریزه فطری‏ باشد ، آنگاه كه در سطح تعقل طرح می‏شود ، طبعا سؤالات و اشكالات و شكوك‏ و شبهاتی برای مبتدی به وجود می‏آورد و راه حلهای لذت بخشی هم در همان سطح دارد . علیهذا ما نمی خواهیم شكوك و شبهاتی كه واقعا برای افرادی پیش می‏آید نادیده بگیریم و یا آنها را ناشی از خبث طینت و سوء سریره آنها بدانیم . خیر ، چنین نیست . پیدایش شكوك و شبهات در این زمینه آنگاه كه بشر می‏خواهد همه مسائل مربوط به این

موضوع را حل كند ، یك امر طبیعی و عادی‏ است و همین شكوك است كه محرك بشر به سوی تحقیق بیشتر است . و لهذا ما این نوع شكوك را كه منجر به تحقیق بیشتر می‏شود ، مقدس می‏شماریم ، زیرا مقدمه وصول به یقین و ایمان و اطمینان است . شك آنگاه بد است كه‏ به صورت وسواس درآید و آدمی را به خود سرگرم كند ، آنچنانكه می‏بینیم‏ بعضی افراد از اینكه می‏تواننددر مسائل تردید كنند لذت می‏برند و آخرین‏ منزل سیر فكری خود را تردید و دو دلی می‏دانند . این حالت ، حالت بسیار خطرناكی است ، برخلاف حالت اول كه مقدمه كمال است . لهذا مكرر گفته‏ایم‏ که شك ، گذرگاه خوب و لازمی است اما توقفگاه و سر منزل بدی . بحث ما اكنون درباره افراد یا گروههایی است كه شك را توقفگاه و آخرین منزل خویش ساختند . به عقیده ما ماتریالیسم هر چند خود را یك‏ مكتب جزمی معرفی می‏كند ، ولی جزء مكاتب شك است . منطق قرآن نیز درباره اینها همین است . قرآن می‏گوید : ” حداكثر این است كه دچار برخی‏ شكوك و ظنون هستند ، ولی در عمل ، آن را به صورت جزم و علم و یقین در می‏آورند ” .

 

سابقه تاریخی
این طرز تفكر چیز تازه و جدیدی نیست . نباید پنداشت كه پیدایش این‏ طرز تفكر از نتایج تحولات علمی و صنعتی جدید است و در یكی دو قرن اخیر برای اولین بار به وجود آمده است ، مانند بسیاری از نظریات علمی كه در دورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست یافت . نه ، مسلما گرایش‏
مادی بشر پدیده مخصوص قرنهای اخیر نیست ، بلكه از جمله افكار بسیار قدیمی است . در تاریخ فلسفه می‏خوانیم كه بسیاری از فلاسفه یونان باستان ، قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او ، مادی بوده و ماورای ماده را انكار می‏كردند . در میان مردم جاهلیت مقارن زمان بعثت نیز گروهی چنین فكری داشتند و قرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده ، سخنشان را نقل و انتقاد می‏كند :

«و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلكنا الا الدهر .
و گفتند : زندگی نیست جز همین زندگی دنیای ما . می‏میریم و زنده می‏شویم‏ و نمی میراند ما را جز دست روزگار . این جمله كه قرآن از مردمی نقل می‏كند ، هم انكار خدا را در بر دارد و هم انكار معاد را .

ماتریالیسم در دوره اسلامی
كلمه ” دهر ” یعنی روزگار . به مناسبت همین آیه و همین كلمه كه در این آیه آمده است ، در دوره اسلامی افرادی را كه منكر خدا بودند ، ” دهری ” می‏گفتند . در دوره اسلامی به افرادی برخورد می‏كنیم كه دهری و مادی‏ بوده‏اند ، خصوصا در دوران عباسیان كه فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی وارد جهان اسلام شد . به واسطه آزادی فكری كه در آن دوره برای افكار علمی و فلسفی و دینی ( البته تا حدودی كه با سیاست عباسیین تضاد نداشت ) وجود داشت ، رسما عده‏ای به عنوان مادی مسلك و منكر خدا شناخته می‏شدند . این‏ عده با مسلمانان و سایر پیروان ادیان و معتقدین به خدا مباحثه و مجادله‏ می‏كردند و دلایل خود را بازگو می‏نمودند و به دلایل اهل توحید ایراد می‏گرفتند و بالاخره می‏گفتند و می‏شنیدند و آزادانه عقاید خود را ابراز می‏داشتند . تاریخچه اینها در متن كتب اسلامی ثبت شده است . افرادی در زمان امام صادق ( علیه السلام ) در مسجد پیغمبر (ص) جلسه‏ می‏كردند و از این نوع سخنان می‏گفتند . كتاب توحید مفضل زاییده یكی از

این جریانهاست . یكی از اصحاب امام صادق ( ع ) به نام مفضل بن عمر می‏گوید : در مسجد پیغمبر نماز خواندم و سپس در اندیشه فرو رفتم و درباره پیغمبر ( صلی‏ الله علیه و آله ) و عظمت آن حضرت فكر می‏كردم . در همان حال عبدالكریم‏ بن ابی العوجاء كه به اصطلاح آن وقت زندیق بوده است آمد و به فاصله‏ دورتری نشست . سپس یكی دیگر از هم مسلكان وی آمد . دو نفری شروع كردند به كفر گفتن ، یعنی خدا را انكار كردند و پیغمبر را فقط به عنوان یك مفكر و نابغه بزرگ نه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان‏ كسی كه از مبدئی غیبی وحی تلقی می‏كرده است یاد كردند . می‏گفتند او نابغه‏ای بود كه افكارش را به صورت وحی عرضه داشت تا بتواند در مردم‏ نفوذ كند ، و الا نه خدایی هست و نه وحیی و نه قیامتی . مفضل از شنیدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزا گفت . سپس‏ به محضر امام صادق ( علیه السلام ) آمد و جریان را به عرض رسانید حضرت‏ او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهز می‏كنم به سخنانی كه بتوانی با آنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گویی . سپس امام صادق ( علیه السلام‏ ( در چند جلسه طولانی تعلیماتی به مفضل داد ، مفضل نوشت و به این ترتیب‏ كتاب توحید مفضل به وجود آمد .

ماتریالیسم در قرون جدید
چنانكه می‏دانیم در قرنهای هجدهم و نوزدهم ، ماتریالیسم به صورت یك‏ مكتب درآمد ، و حال آنكه در گذشته اینچنین نبوده است و آنچه به بعضی‏ مكاتب یونان قدیم نسبت می‏دهند ، اساس درستی ندارد. معمولا تاریخ فلسفه‏ نویسها خودشان فلسفه نمی دانند و چون بعضی كلمات از برخی فلاسفه در مورد قدم زمانی ماده و یا چیزی از این قبیل می‏بینند ، خیال می‏كنند لازمه این‏ فكر ، انكار خدا و ماورای طبیعت است . از نظر ما ثابت نیست كه قبل از قرون جدید مكتبی مادی وجود داشته است ، بلكه قبلا فقط گرایشهای فردی به‏ سوی مادیگری در یونان و غیر یونان وجود داشته است و همین است كه برای‏ بسیاری این احتمال را به وجود آورده است كه شاید پیدایش ماتریالیسم به‏ صورت یك مكتب ، رابطه مستقیم با علم و پیشرفتهای علمی دارد . خود ماتریالیستها البته بسیار می‏كوشند كه مطلب را به همین صورت جلوه‏ دهند و دیگران را به این مطلب مذعن نمایند كه علت نضج و رواج

ماتریالیسم در قرون هیجده و نوزده ، طلوع نظریات علمی بوده و توسعه علم‏ ، بشر را به این سو كشانده است . این مطلب به شوخی نزدیكتر است تا به‏ یك حقیقت جدی .
گرایش مادی از دورانهای باستان ، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل . در دوره جدید نیز همین طور ، در تمام طبقات افرادی مادی‏ پیدا می‏شوند ، همچنانكه در تمام طبقات و قشرها خصوصا در طبقه دانشمند گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد . اگر مطلب به این‏ منوال بود كه ماتریالیستها می‏گویند ، باید به همان نسبت كه علم پیشروی‏ كرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شده‏اند ، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادی‏تر باشند ، و حال اینكه واقعیت خلاف آن را نشان می‏دهد .

امروز ما از یك طرف افرادی معروف و مشهور را می‏بینیم مانند راسل كه‏ تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان می‏دهند . وی می‏گوید : بشر مولود عواملی است كه در ایجاد او تدبیری به كار نرفته و غایتی‏ در نظر گرفته نشده است . اصل بشر ، نمو و حتی عواطف او چون آرزو ، ترس‏ ، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق
تصادفی اتمهای مختلف نیست . . . ”
راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبر حاكم بر جهان را انكار می‏كند ، هرچند گاهی در بعضی گفته‏های خود ، خود را شكاك و ” لا ادری ” قلمداد می‏كند .
از طرف دیگر ، اینشتاین نابغه علمی قرن بیستم را می‏بینیم كه درست در جهت خلاف نظر راسل ، نظر می‏دهد و می‏گوید : در عالم مجهول ، نیروی عاقل و قادری وجود دارد كه جهان گواه وجود
اوست ” .

آیا می‏توان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست ، اما اینشتاین‏ آشنا نیست ؟ ! یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان‏ خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس ، آشنا نبوده و جاهل بوده است ؟ آیا می‏توانیم بگوییم ویلیام جیمز ، مرد موحد بلكه عارف عصر خویش یا

برگسون و الكسیس كارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبوده‏اند و با مقیاس هزار سال قبل فكر می‏كرده‏اند ، اما فلان جوان ایرانی‏ كه یكدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست ، با مفاهیم علمی‏ زمان خود آشناست ؟ گاهی دیده می‏شود دو نفر ریاضی دان ، یكی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است ، یا دو نفر فیزیك دان ، دو نفر زیست شناس ، دو نفر ستاره شناس ، یكی مادی فكر می‏كند و دیگری الهی . پس مسأله به این سادگی‏ نیست كه بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ كرده است . این یك سخن كودكانه است . بحثی كه بیشتر باید روی آن تكیه كرد این است كه چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یك مكتب ظهور كرد و گروندگان بسیاری پیدا كرد ، هرچند قرن بیستم برخلاف قرنهای هیجدهم و نوزدهم از پیشروی‏

ماتریالیسم كاست ، بلكه در این قرن نوعی شكست نصیب ماتریالیسم شد . این گرایشهای دسته جمعی ، یك سلسله علل تاریخی و اجتماعی دارد كه باید مورد بررسی قرار گیرد .
ما در مطالعات خود به عللی برخورده‏ایم و همانها را در اینجا ذكر می‏كنیم . شاید افرادی كه مطالعات بیشتری در زمینه‏های اجتماعی ، خصوصا در تاریخ اروپا دارند ، علل و اسباب دیگری را بشناسند . ما در اینجا محصول‏ مطالعات خودمان را ذكر می‏كنیم .
ازلیت ماده
باز از جمله نمونه‏های نارسایی فلسفه غربی این است كه خیال كرده‏اند نظریه ازلیت ماده با اعتقاد به خدا منافی است و حال آنكه هیچ ملازمه‏ای میان این نظریه و انكار خداوند نیست ، بلكه حكمای الهی‏

معتقدند لازمه اعتقاد به خداوند ، اعتقاد به ازلیت و دوام فیاضیت او و دوام خالقیت اوست كه مستلزم ازلیت خلق است .
یكی از دانشمندان روسی در مقاله‏ای كه به فارسی در یكی از مجله‏ها در چند سال پیش ترجمه شده بود ، نوشته بود كه ابوعلی سینا در میان ماتریالیسم و ایده‏آلیسم در نوسان بوده است . چرا این دانشمند درباره ابن سینا اینچنین اظهار نظر می‏كند و حال اینكه‏ یكی از مشخصات ” ابن سینا ” این است كه در آراء و عقاید خودش به یك‏ روش رفته است و تذبذب و تناقض در گفته‏هایش یافت نمی شود . شاید حافظه نیرومند و فوق العاده‏اش كه هیچ گاه افكارش را فراموش نمی كرد ،

یكی از علل این ویژگی است . این دانشمند روسی چون دیده است ابن سینا از طرفی قائل به ازلیت ماده‏ است و برای زمان ابتدا قائل نبوده است ، فكر كرده پس او ماتریالیست‏ است . و از طرف دیگر دیده است كه از خدا و آفرینش و علت نخستین دم‏ می‏زند ، با خود فكر كرده كه بوعلی به اصطلاح ایده‏آلیست است ، پس بوعلی‏ در میان دو قطب ماتریالیسم و ایده‏آلیسم در نوسان بوده و عقیده ثابتی در این زمینه نداشته است ! آن دانشمند روسی از این جهت درباره بوعلی اینچنین اندیشیده كه نظریه‏ ازلیت ماده را با مخلوق بودن آن و مخلوق بودن همه جهان منافی دانسته‏ است ، و حال آنكه در منطق ابن سینا كه مسأله ” مناط نیازمندی به علت‏ را بررسی كرده است و مناط نیازمندی به علت را ، امكان ذاتی ”
تشخیص داده نه حدوث ، هیچ گونه تناقضی میان ایندو وجود ندارد . قبلا مسأله ” مناط نیازمندی به علت ” را كه از مهمترین مسائل فلسفی است و تنها در فلسفه اسلامی آن مسأله طرح شده است ، طرح كردیم و روشن كردیم كه لازمه معلولیت و مخلوقیت ، ” حدوث زمانی ” نیست . مانعی نیست كه یك موجود ، وجود ازلی و ابدی‏ داشته باشد و در عین حال وجودش ” از غیر ” باشد . درباره این مسأله‏ باز هم سخن خواهیم گفت .

خدا یا آزادی ؟
مسأله معروفی هست در فلسفه و كلام و اخلاق به نام جبر و اختیار . بحث‏ در این است كه آیا انسان در كارهای خود مجبور است و آزادی برای انتخاب‏ ندارد ، و یا حر و آزاد و مختار است ؟ مسأله دیگری در الهیات هست به‏ نام قضا و قدر . قضا و قدر یعنی حكم قطعی الهی در جریانات كارهای عالم و حدود و اندازه‏های آنها .
در مسأله قضا و قدر بحث در این است كه آیا قضا و قدر الهی عام است و شامل همه اشیاء و جریانات است یا نه ؟ و اگر عام است ، تكلیف آزادی و اختیار انسان چه می‏شود ؟ آیا ممكن است كه هم قضا و قدر الهی عام و كلی‏ باشد و هم انسان نقش آزاد و مختار داشته باشد ؟ جواب این است : بلی . ما خود در رساله‏ای كه در همین موضوع نوشته‏ایم و با نام انسان و سرنوشت چاپ شده است ، در این باره بحث كرده‏ایم و ثابت كرده‏ایم كه هیچ گونه منافات میان قضای عام الهی از یك طرف و
اختیار و آزادی انسان از طرف دیگر نیست . و البته آنچه ما در آنجا گفته‏ایم چیزی نیست كه اولین مرتبه ما گفته باشم ، آنچه گفته‏ایم اقتباس‏ از قرآن كریم است و قبل از ما دیگران اقتباس كرده‏اند ، مخصوصا حكمای‏ اسلامی مستوفی در این باب بحث كرده‏اند . اما امروز كه به جهان اروپا می‏نگریم می‏بینیمافرادی مانند ژان پل سارتر در شش و پنج این مسأله گرفتارند و چون در فلسفه خود به‏ مسأله انتخاب و اختیار و آزادی تكیه كرده‏اند . خدا را نمی خواهند قبول‏ كنند . ژان پل سارتر می‏گوید : چون به آزادی ایمان و اعتقاد دارم نمی‏ توانم به خدا ایمان و اعتقاد داشته باشم ، زیرا اگر خدا را بپذیرم ناچارم‏ قضا و قدر را بپذیرم و اگر قضا و قدر را بپذیرم آزادی فرد را نمی توانم‏ بپذیرم و چون نمی‏خواهم آزادی را نپذیرم و به آزادی علاقه و ایمان دارم پس‏ به خدا ایمان ندارم .
از نظر اسلام ، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینكه انسان آزاد و مختار باشد . آزادی به معنای واقعی ، گوهر انسان است . قرآن كریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی می‏كند ، ولی از آزادی نیز سخت دفاع می‏كند :
«هل اتی علی اعنسان حین من الدهر لم یكن شیئا مذكورا 0 انا خلقنا اعنسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا 0 انا هدیناه السبیل‏ اما شاكرا و اما كفورا »
آیا بر انسان روزگاری گذشت كه چیزی نبود كه از آن یاد شود ؟ ما او را از نطفه مخلوطی كه دارای خلطها بود آفریدیم ، خلطهایی كه موجب استعدادهای گونه گون بود و او را در معرض آزمایش قرار می‏دهیم . پس ما او را بینا و شنوا قرار دادیم و راه به او نشان دادیم ، و او خود مختار
است كه شكرگزار باشد یا كافر نعمت .
یعنی او آزاد است ، می‏خواهد راه صحیح را انتخاب كند و می‏خواهد راه‏ كفران نعمت را انتخاب كند . باز قرآن می‏فرماید :
«من كان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له‏ جهنم یصلیها مذموما مدحورا 0 و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن‏ فأولئك كان سعیهم مشكورا 0 كلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ما كان‏ عطاء ربك محظورا »
هر كه به نعمتهای زودگذر بسنده كند ، از آن نعمتها هر چه خواهیم به هر كس كه خواهیم زود دهیم و سپس جهنم را برای او قرار دهیم كه در آن داخل‏ شود نكوهیده و دور از رحمت . و هر كس كه خانه عاقبت خواهد و برای آن‏ به مقدار لازم و شایسته كوشش كند و مؤمن باشد ، پس اینان كوشش شان‏
قدردانی خواهد شد . همه را آن گروه و این گروه را از بخشش پروردگارت‏ مدد كنیم ، و عطای پروردگارت منع شدنی نیست .

آری ، این است منطق قرآن . قرآن هیچ منافاتی میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان نمی بیند . از نظر برهانی و فلسفی نیز در جای خود ثابت شده است كه میان ایندو منافاتی نیست . اما این فیلسوفان قرن‏ بیستم خیال كرده‏اند كه تنها اگر خدا را نپذیرند آزادند ، آن هم بدین معنی‏ كه در این صورت می‏توانند رابطه اراده خود را با گذشته و حاضر ، یعنی با تاریخ و محیط ، قطع كنند و با چنین اراده‏ قطع شده از تاریخ و محیط ، آینده را انتخاب كنند و بسازند ، و حال آنكه‏ مسأله جبر و اختیار به قبول و نفی خدا مربوط نیست . با قبول خدا می‏توان‏ برای اراده انسان نقش فعال و آزاد قائل شد ، همچنانكه با نفی خدا نیز طبق قانون علیت عامه می‏توان به فرضیه آزادی انسان ایراد گرفت ، یعنی‏ ریشه جبر و یا توهم جبر ، اعتقاد به نظام قطعی علت و معلول است كه هم‏ الهی به آن معترف است و هم مادی . اگر منافاتی میان نظام قطعی علت و معلول و میان آزادی و اختیار انسان نیست همچنانكه واقعا هم نیست اعتقاد به خدا سبب نمی شود منكر آزادی بشویم . تفصیل بیشتر این مسأله را از كتاب انسان و سرنوشت بخواهید . در اینجا چند نمونه دیگر از لغزشهای‏ فلسفی غرب را در الهیات ذكر می‏كنیم .

 

تصادف ، خدا ، علیت ؟
برای آنكه بیشتر با طرز تفكر غربی ، اعم از الهی یا مادی ، درباره خدا آگاه شویم خوب است این بحث را نیز طرح كنیم :
گروهی اثبات خدا را در گرو خدشه وارد كردن بر قانون علیت و بر اصل‏ ضرورت علی و معلولی پنداشته‏اند ، یعنی در گرو همان چیزی كه اساسی ترین‏ پایه اثبات وجود خداوند است ، نه تنها اساسی ترین پایه اثبات وجود خداوند ، بلكه اساس قبول هر نظریه علمی و فلسفی است .

برتراند راسل در كتاب جهان بینی علمی فصلی باز كرده تحت عنوان ” علم‏ و دین ” . مسائلی در این فصل عنوان كرده كه به زعم او محل برخورد علم و دین است . یكی از آنها همین مسأله است و او آن را تحت عنوان ” اختیار ” ذكر كرده است . علت اینكه تحت این عنوان ذكر كرده این است كه در تصور غربی ، اختیار و آزادی كه در مورد انسان به كار برده می‏شود عبارت است از رهایی از قانون علیت و ضرورت علی و معلولی . پس اگر قانون علیت و قانون موجبیت ( قانون ضرورت علی و معلولی ) را
در طبیعت انكار كنیم ، در حقیقت به نوعی اختیار در مورد طبیعت قائل‏ شده‏ایم . از این رو ” راسل ” این بحث را در زیر تیتر ” اختیار ” طرح‏ كرده است .
به عقیده ما طرح این مسأله زیر این تیتر به نوبه خود نشانه دیگری است‏ از اینكه تفكر غربی در این گونه مسائل در چه سطحی است . به هر حال ، راسل می‏گوید :
“تا این اواخر ، اگر چه حكمت كاتولیكی اصل اختیار را می‏پذیرفت ، با این حال میلی هم به قبول قوانین طبیعی در جهان هستی نشان می‏داد و این اصل‏ فقط در مورد قبول معجزات استثناء می‏پذیرفت و اندكی تعدیل می‏یافت .

. . . .یكی از مراحل رشد قابل توجهی كه اخیرا در شیوه عمل پژوهشگران‏ مذهبی حاصل شده تلاشی است برای نجات اختیار به دستیاری جهلی كه نسبت به‏ طرز سلوك اتمها دارند . . . هنوز با هیچ درجه اطمینانی نمی توان اعلام‏ كرد كه اصولا قانونی كه از جمیع جهات شامل حركات اتمها باشد ، وجود دارد یا حركات این گونه اتمها تا اندازه‏ای تصادفی است . . . در یك اتم‏ حالات مختلفی روی می‏دهد كه با یكدیگر توالی مستمر ندارند و با فواصل‏ كوچكی از یكدیگر جدا می‏شوند . یك اتم می‏تواند یكمرتبه از حالتی به حالت‏ دیگر جهش كند و از این گونه جهشها برای اتم فراوان اتفاق می‏افتد .

در حال حاضر قانونی وجود ندارد تا معلوم كند كه در فلان موقعیت خاص ، كدام جهش روی خواهد داد و از این لحاظ گفته می‏شود كه اتم تحت هیچ نظم و قاعده‏ای قرار نمی‏گیرد ، اما دارای خاصیتی است كه از نظر مشابهت شاید بتوان به اختیار تعبیر كرد . ادینگتون در كتاب ماهیت جهان فیزیكی‏ با همین امكان ، صحنه بزرگی آراسته است .
راسل آنگاه به تاریخچه ” اصل عدم موجبیت ” پرداخته و اضافه می‏كند :

“من در شگفتم از اینكه ادینگتون برای تأیید اختیار به این اصل متوسل‏ شده باشد ، زیرا اصل مزبور به هیچ وجه نشان نمی‏دهد كه در سیر طبیعت ، اختیار وجود دارد ” آنگاه درباره این مطلب بحث می‏كند كه آنچه از مكانیك كوانتومی نتیجه‏ می‏شود ، نفی علیت نیست ، نفی اصل موجبیت ( و اصل ضرورت ترتب معلول‏ بر علت ) است . می‏گوید :
” پس در اصل عدم موجبیت ، چیزی كه نشان دهد یك واقعه فیزیكی بدون‏ علت واقع می‏شود ، وجود ندارد . . . حال بر می‏گردیم به اتم و اختیاری كه‏ در آن پنداشته می‏شود . نخست باید دانست كه هنوز معلوم نیست حركت اتم‏ كاملا سرسری باشد . ادعای قاطعیت در تأیید و یا رد این نظریه به یك‏
اندازه غیر علمی و اشتباه آمیز است ، زیرا علم در همین اواخر به كشف‏ این نكته نائل آمده است كه اتم در حوزه عمل قوانین فیزیكی قدیم نیست و برخی فیزیك‏دانان با بی پروایی از همین مقدمه نتیجه گرفته‏اند كه اتم اصلا در حوزه عمل ” قانون ” نیست . . .

آدمی تا چه اندازه باید بی پروا باشد كه رو بنای حكمتی را بر مبنای جهلی‏ بنا كند كه فقط برای لحظه‏ای قابل دوام باشد . . . بعلاوه ایرادهای علمی‏ محضی نیز علیه ایمان به اختیار ، وجود دارد . بررسیهایی كه تاكنون در مورد رفتار حیوانات یا موجودات انسانی به عمل آمده روشن كرده است كه‏
در اینجا نیز مانند زمینه‏های دیگر می‏توان به قوانین علمی ( علی ظ ) دست‏ یافت و این همان است كه در تجربیات ” پاولوف ” آزمودیم . صحیح است‏ كه ما نمی توانیم اعمال آدمی را با هیچ درجه از كلیت پیش بینی كنیم ، لكن این موضوع تا حدی مربوط به پیچیدگی مكانیسم آدمی است و هرگز بیانگر

بی قانونی محض كه باطل بودنش در همه موارد تجربی به ثبت رسیده است‏ نیست و كسانی كه مایل‏اند جهان فیزیكی از وجود قانون بر كنار باشد ، به‏ نظر من نتیجه این میل خود را در نمی یابند . همه استنباط ما از جریان‏ طبیعت بر اصل علیت استوار است و اگر طبیعت تحت لگام قانون نباشد ، مجموع چنین استنباطی نقش بر آب خواهد بود . در آن صورت ، دیگر نخواهیم‏ توانست از چیزی كه همه جوانب آن را شخصا نیازموده‏ایم ، آگاهی داشته‏ باشیم ، و حتی اگر جدی تر صحبت كنیم ، آگاهی ما منحصر به تجربه خود ما خواهد بود ، آن هم فقط در همان لحظه آگاهی ، چون حافظه نیز بكلی مشمول‏ قوانین علیت است . در این صورت ، اگر ما ناتوان از این باشیم كه از وجود دیگران و حتی از گذشته خود استنباط موجهی داشته باشیم ، استنباط ما درباره خدا یا هر چیز دیگری كه حكمای الهی آرزوی آن را دارند ، بسی‏ ناچیزتر خواهد بود . . .

در واقع ، هیچ دلیل قانع كننده‏ای بر این فرض وجود ندارد كه حركات‏ اتمها تابع قانون نباشند ، زیرا فقط در همین اواخر روشهای تجربی توانسته‏اند آگاهیهایی از حركات اتمهای مجرد را به دست‏ بیاورند و هیچ بعید نیست قوانین حاكم بر این حركات هنوز كشف نشده‏ باشند ”
ما نظر راسل را دایر بر اینكه هیچ دلیل قانع كننده‏ای بر بی قانون بودن‏ حركات اتمها ارائه نشده تأیید می‏كنیم و بلكه مدعی هستیم محال است چنین‏ دلیلی وجود داشته باشد یا در آینده پیدا شود . و همچنین نظر وی را درباره‏ اینكه اگر قانون علیت در كار نباشد و جهان بی قانون باشد ، همه‏

استنباطهای ما درباره جهان و درباره خدا و درباره هر چیز دیگر نقش بر آب خواهد بود ، كاملا صحیح می‏دانیم . آنچه راسل در پاسخ مدعیان بی قانون بودن جهان ( لااقل در درون ذرات‏ اتمی ) اظهار داشته است ، همان است كه حكمای الهی اسلامی در پاسخ اشاعره‏ كه می‏خواستند منكر ضرورت علی و معلولی بشوند اظهار داشته‏اند . ما در پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم و در كتاب انسان و سرنوشت نظر خود را درباره این اصل بیان كرده‏ایم . ولی در اینجا نمی توانیم از اظهار

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


دانلود مقاله ماترياليسم
قیمت : 59,700 تومان

درگاه 1

Copyright © 2014 nacu.ir
 
Clicky