سرآمدان یا نخبگان ایران و تقسیم قدرت قبل و بعد از انقلاب ایران دارای 56 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد سرآمدان یا نخبگان ایران و تقسیم قدرت قبل و بعد از انقلاب ایران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات ارائه میگردد
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي سرآمدان یا نخبگان ایران و تقسیم قدرت قبل و بعد از انقلاب ایران،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
تمام نیك و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را ورق و دفتری و دیوانی است
هویدا و وزیرانش
در اواخر سال 1968 میلادی (1347 شمسی) پیشبینی افكار عمومی در كشور چنین بود كه (هویدا) به زودی از صحنه سیاسی كنارگذارده خواهد شد، زیرا ناسازگاریهایی كه به تدریج در داخل هیئت دولت و همچنین در خارج از آن ریشه بسته بود ظاهر میشد.
از همه مهمتر آن كه چند وزیر حاضر در دولت هم به رقابت با یكدیگر و نیز با نخستوزیر برخاسته بودند و با وجود آنكه دوست هویدا بودند ولی خود را كاندیدای نخستوزیری كرده و هر كدام هم تكرویهایی داشتند.
در كتاب ابوالهول پارسی كه به زبان انگلیسی تالیف گردیده، دكتر عباس میلانی با استناد به مدارك و اسناد و مصاحبههایی كه در اختیار داشته در صفحه 242 مینویسد:
دو وزیر حاضر در كابینهی هویدا كه داوطلب پست نخستوزیری بودند و از هیچ كوششی در رسیدن به آن مقام فروگذاری نداشتند عبارت بودند از:
اول- جمشید آموزگار كه خود سالها در كابینهی هویدا وزیر بود.
دوم- هوشنگ انصاری كه كوشش فراوانی میكرد تا راه نخستوزیریش را هموار نماید.
در كتاب «سرآمدان یا نخبگان ایران و تقسیم قدرت قبل و بعد از انقلاب ایران» كه وسیلهی مقامات آمریكا تهیه گردیده و براساس گزارشهای «سیا» تنظیم شده زیر كد نمرهی 3510 آمده است:
«آموزگار مردی بود سرد و گرم چشیده، سالها در مقامات مختلف به خدمت دولتی اشتغال داشت و در محافل سیاسی و اقتصادی شخصیت موجهی بود، پادشاه هم با دیدی دگرگونه به او نگاه میكرد، شخصیتی بود جدی، پركار، اقتصاددان، ولی تندخو و عصبی.
انصاری به عنوان تكنوكرات شناخته شده بود، با استعدادی كه در زمینههای مختلف از خود بروز میداد خیلی زود راه ترقی خویش را باز كرد، به ویژه در مسائل نفت كه مورد علاقهی پادشاه بود گزارشهای روشنی تهیه مینمود كه وسیلهی تثبیتش در مقام وزارت و سپس مدیریت عامل شركت ملی نفت ایران گردید.»
توضیح: آموزگار همچنان كه در كتاب نخبگان ایران آمده سالها مراتب اداری را در زمینههای مختلف طی كرده بود و استعداد خویش را به ویژه در امور اقتصادی نشان میداد و مهمترین امری كه آموزگار را در بین رجال عصر پهلوی كاملاً ممتاز و مشخص میكرد آنكه با وجود دوران طولانی كه در مقامات مختلف بود، ظاهراً هیچ شائبهی آلودگی مالی پیدا ننمود.
هوشنگ انصاری در یك برخورد و تصادف، در زمانی كه در ژاپن ماموریت داشت مورد توجه پارهای از مقامات قرار میگیرد، بدون ان كه سلسله مراتبی را در خدمات دولتی طی كرده باشد به سرعت به وزارت رسید و شایعاتی هم دربارهی ترك خدمتش از شركت ملی نفت در روزهای بحرانی كشور بر سر زبانهاست كه هنوز روشن نشده است.
هویدا بین این دو وزیر با سایر وزرا فرق بسیار میگذاشت، به طوری كه بین مردم آن دو نفر به «سوپر وزیر» معروف شده بودند.
دكتر میلانی در صفحهی 243 كتاب ابوالهول پارسی مینویسد: «آن دو نفر نخستین وزرایی بودند كه بیاعتنا به مسئولیت نخستوزیر و نقش مسئولیت مشترك وزرا مستقیماً به نزد شاه میرفتند و گزارشهای خویش را ارائه مینمودند»، كه متأسفانه سهلانگاری شخص نخستوزیر دربارهی رفتار ان دو به اصطلاح سوپروزیر سایر وزرا را هم وادار به چنان اقدامی مینمود، یعنی ویروس قدرتطلبی از راه ناصحیح به سایرین هم سرایت كرد و موجب شد تا هر یك از وزرا به محض آنكه فرصتی مییافت گزارش ویژهای را بهانه قرار میداد و خود را به دربار میرساند و پس از آنكه فرصتی مییافت گزارش ویژهای را بهانه قرار میداد و خود را به دربار میرساند و پس از آنكه نظر موافق پادشاه را به گزارشش جلب مینمود، فرمان یا دستوری را كه لازم بود مستقیماً دریافت میكرد و آن وقت برای ان كه موقعیتش را به رخ سایرین بكشد قضیه را در نشست هیئت دولت طرح میكرد و پس از خواندن گزارشش نظریهی پادشاه را نیز اعلام مینمود كه با چنین وضعی دیگر مطرح شدن مسئله در هیئت دولت به عنوان یك امر جدی و قابل بررسی به كلی منتفی میگردید، زیرا هیچ یك از وزرا یا كارشناسان قدرت و جرأت نمییافتند كه با چنان طرحی مخالفت كنند و یا نظری ولو با عنوان كارشناس خلاف دستور پادشاه بیان نمایند، زیرا در آن سالها تجربه نشان داده بود كه سخن گفتن برخلاف نظر و عقیدهی پادشاه چه عواقبی در پی دارد كه «حداقل مجازاتش خانهنشینی بود».
دكتر میلانی مینویسد: هویدا غالباً از چنین وضعی كه پیش آمده بود مكدر و مغموم میشد اما «دیگر نه كاری از او بر میآمد و نه قادر بود به پادشاه متذكر بشود كه چنین روشی تمام امور كشور را از مسیر صحیح منحرف مینماید». جالب آن بود كه هر گاه اقدام صحیحی انجام میگرفت، یا پروژهای به موقع به ثمر میرسید، یا آنكه طرحی باب نظر پادشاه تهیه شده بود، وزرای دولت بدون اطلاع نخست وزیر، مستقیماً نزد پادشاه میرفتند و مورد را به نظر ایشان میرساندند. اما، به محض آنكه در یك امری اشكالی تولید میشد یا امر خاصی مانع از اجرا قضیه میگردید، دیگر جرات نمیكردند به پادشاه مراجعه كنند تا برای رفع مشكل چاره اندیشی بنمایند، سریعاً خود را به دفتر نخستوزیر میرساندند و از هویدا میخواستند كه در حل مسئله به ایشان كمك نماید، و این امر برای هویدا دردسر بزرگی شده بود، زیرا گاهی در مقابل مسائلی قرار میگرفت كه از بن و ریشه با انجام آن امر مخالف بود، و یا آن كه اشكالات روشن قانونی و حقوقی داشت، در عین حال چون امریه پادشاه به آن الصاق بود ناگزیر میشد تا به هر كیفیت در رفع اشكال كوشش نماید در غیر آن به شاه وانمود میكردند كه هویدا مخالف نظریه پادشاه میباشد.
دكتر میلانی مینویسد: طبیعتاً چنان رویهای موجب شده بود كه نخستوزیر:
اولاً- به موقع در جریان بسیاری از امور قرار نگیرد، و بیاطلاع بیخبر بماند.
ثانیاً- برای رفع مشكلات دست به اقداماتی بزند كه نه مورد پسند خودش بود نه با موارد جریانات روز همخوانی داشت.
بسیاری از رجال و زعمای ایران اعتقاد داشتند كه «سر بقای طولانی هویدا» در سمت نخستوزیری همین روش ناصحیحی بود كه هویدا به خاطر خوشآیند پادشاه بر خودش تحمیل كرده بود.
و چنان كه بر هیچكس پوشیده نمانده، پادشاه علاقمند بود در تمام زمینههای امور كشور به جای «هیئت دولت، مقامات ذیصلاح، كارشناسان و مشاوران، نخستوزیر» شخصاً تصمیم بگیرد.
در پارهای از كابینهها كه آخرین آن نخستوزیری دكتر امینی بود پادشاه با احتیاط و با رعایت در امور مداخله مینمود، ولی پس از آن تا زمانی كه بحران سراسر كشور را فرا گرفت، وی خود را تنها مرجع صاحب صلاحیت در همهی امور میشناخت و تا آخرین روزها این روش را برای پیشبرد امور موثرترین میدانست و متاسفانه بله بله گویانی هم كه اطراف او قرار داشتند جز تعظیم و دستبوسی كاری دیگر را نمیشناختند.
هویدا كه تصور میكرد «رئیس یك شركت تعاونی سیاسی» میباشد، با چند تن از همان سوپر وزرا و دوستانش سرگرم كار خودش بود و هر یك از آنها هم سهم خودشان را داشتند. در عین حال هم این نمایش صوری مانع از آن نبود كه هر كدام از قدرتمندان با روش خاص خود جنگ پنهانی و پشت صحنه را اداره كنند كه این اقدامات پس پردهی آنها اغلب برای رسیدن به مقام نخستوزیری صورت میپذیرفت، كه گاهی هم با شیطنتهای خاصی توام میشد كه همهی استعداد و توانایی هویدا و همچنین خود آنها فقط در راه خنثی نمودن «چغلی»ها و خلافگوییها به هدر میرفت و عملاً سد راه پیشرفت امور كشور به طور صحیح میگردید.
زمانی كه هویدا به نخستوزیری رسید، هنگامی بود كه پادشاه خود را از هر حیث حاكم بر كلیهی امور میشناخت دیگر نه در مجلس شورای ملی و نه در سنا شخصیتی وجود داشت كه خود را به دردسر بیاندازد و موارد و اصول قانون اساسی را به پادشاه یادآوری بنماید.
در آن روزها اصولاً پادشاه حاضر نبود تا مجال و فرصتی به هیچ سیاستمدار ورزیده و یا حتی غیر ورزیدهای مانند هویدا بدهد تا در امور كشور بر اساس قانون و به اعتبار سمتهای قانونی مداخله كنند، مگر آنكه قبلاً در جزئیات امور از پادشاه اجازه گرفته باشند.
در اینجا سخنی از دكتر اقبال را یادآوری مینمایم، دكتر اقبال وقتی از نخستوزیری كنار رفت، برای دوستانش تعریف كرده بود كه پیش از نخستوزیری برای خودم تصوراتی داشتم، ولی سه روز پس از نخستوزیر شدن فهمیدم كه تمام تصوراتم پوچ بود، زیرا حتی نتوانستم پیشخدمت در اتاقم را بدون اجازهی مقامات عوض كنم. مسلماً خود هویدا هم بر این نكته به خوبی آگاهی داشت كه نمیتواند یك نخستوزیر مقتدری باشد و در چهارچوب قانون عمل نماید، بلكه باید «چشم و گوش بسته» بماند، در غیر آن نمیتوانست بر صندلی نخستوزیری تكیه بزند، مردی كه ظرف چند ماه از گوشهی یك اتاق گرد گرفتهی شركت ملی نفت ایران ناگهان به وزارت و سپس به نخستوزیری رسیده بود. بدون آنكه تجربه و ظرفیت لازم را برای به دست گرفتن چنین پستی را داشته باشد، پس باید گوش به فرمان باقی بماند.
هویدا لااقل ماههای اولیهی نخستوزیریاش نه آمادگی لازم را داشت و نه شاید باورش میشد كه چنین سهل بر كرسی نخستوزیری كشور بزرگی تكیه زده باشد، به همین جهت در تمام مدت و برای هر اقدامی خود را زیر چتر حمایت پادشاه قرار میداد.
یك هفته از ترور (منصور) نخستوزیر گذشته بود و كشور در غلیان و بحران عمیقی فرو افتاده و پادشاه هم با خاطرهی تلخی كه از حضور رجال پرتجربه و نظامیهای استخواندار در سمت نخستوزیری داشت، و میدانست كه هر كدام از آنها دارای سبك و سلیقهی خاصی میباشند كه احتمالاً در پارهای از اقدامات هم عقیده با ایشان نخواهند بود، بدین سبب دیگر نمیخواست، نخستوزیر را از بین رجال صاحب نام تعیین نماید. بدین منظور فكر كرده بود برای رفع بحران موقتاً هویدا را كه وزیر دارایی و نایب نخستوزیر منصور بود به آن سمت برگزیند. و در همان روز هم در یك مصاحبه با مطبوعات و رادیو تلویزیون صریحاً اعلام نمود كه چون كشور در حال بحران است «موقتاً» امیرعباس هویدا را به عنوان نخستوزیر انتخاب مینمایم تا در فرصت مناسب شخصیت شناختهشدهای را برای تصدی آن مقام در نظر بگیریم، كه همین امر خود نمودار و نشاندهندهی آن بود كه پادشاه هرگز به هویدا به چشم یك نخستوزیر كاردان نگاه نمیكرد.
حسنعلی منصور و مخالفین بنیادی كشور
ژانویه 1965 (خرداد ماه 1343 شمسی) زمانی است كه حسنعلی منصور با تركیب یك دستهبندی خاص (احتمالاً با دخالت سیاسی خارجی) با عنوان نخست وزیر، دست به یك سلسله اقدامات گذارد كه به عنوان «انقلاب سفید» مشهور شد، از آن جمله سعی فراوان داشت كه در قضایای نفت (تنها منبع درآمد ایران) دست به یك سری اقدامات جدید بزند، به اصطلاح «با موافقت پادشاه» به منظور ایجاد محیط نو و شاید بالا بردن سطح درآمد نفت بتواند موافقتهای شركتهای نفتی را جلب نماید كه این اقدامات مسلماً خوشآیند گروههای بزرگی از متعصبین سیاسی و اجتماعی اعم از «چپ و راست» آن دوران نبود. طبیعتاً مخالفین پر و پا قرصی وجود داشتند كه با كلیهی اعمال و افكار منصور و همفكرانش به مبارزه برخاسته بودند.
گروه اول- سیاستمداران و متعصبین راستگرایی كه تربیت و آموزش سنتی داشتند و باورشان آن بود كه هر اقدامی در كشور باید با موافقت انگلستان انجام گیرد، در غیر آن اصالت نخواهد داشت.
گروه دوم- روحانیون، كه از چند سال قبل با حضور یك جوان طلبه به نام «مجتبی میرلوحی» كه بعدها به لقب «نواب صفوی» مشهور گردید، مجال وسیعی یافته بودند تا اقدامات دولت را خنثی كنند و با هر اقدامی كه مخالف نظرشان بود به مبارزه برخیزند، كه عملاً در میان مردم نیز تاثیر بسیار میگذاشتند و با وجود آن كه در آن روزها دیگر نواب صفوی و یارانش از صحنهی سیاست ایران رانده شده بودند، ولی روحانیون همچنان در آن روزها برای به كرسی نشاندن خواستههایشان شهر قم را مركز فعالیتها قرار داده و علناً مقابل حاكمیت ایستاده بودند، كه نمونه و سمبل آن گروه و یاران آیتالله خمینی بود.
گروه سوم- چپهای تندرو كه در راس آنها حزب توده قرار داشت و به طور كلی با حضور رژیم سلطنتی مبارزه میكردند و با هر اقدام جدیدی كه می توانست زندگی را بر مردم آسانتر كند به مخالفت بر میخاستند، مردم را علیه دولت بسیج مینمودند و با وجود آنكه از فعالیت علنی ممنوع بودند ولی با اقدامات زیرزمینی فراوانی، تودههای جوان كشور را به ویژه در میان كشاورزان و كارگران با خود همراه میكردند.
پادشاه مصمم بود كه با هر قیمت شخصاً عصای حاكمیت را در دست داشته باشد و انتخاب منصور جوان هم با این اندیشه انجام پذیرفت، زیرا كه افكار و بینش جوان منصور با طرز فكر پادشاه همخوانی داشت و طبیعتاً سایر متفكرین و دگراندیشان مجال نمییافتند تا در امور سیاسی و اجتماعی كشور مداخله نمایند كه چنین بینش و امری خود بر مشكلات روز افزوده بود، زیرا «یك سونگری» اطرافیان شاه به كلی راه را بر سایرین میبست و طبیعی بود كه وجود چنین محیط تنگی عدهای را تحرض به مخالفت مینمود و چنین چند دستگی ناهمگونی اوضاع را هر چه بیشتر ناآرام میكرد. از همه بدتر «عدم ریشهیابی واقعی علت مخالفتها» موجب میشد كه یك هرج و مرج فكری كامل بین طبقات مختلف گسترش بیابد، به ویژه طبقهی جوان را در سردرگمی فرو ببرد.
سنتگرایان به تدریج پایگاههای خود را در بین طبقهی جوان كه زیر سیطرهی چپ قرار داشت از دست میدادند، بدون آن كه طریق صحیح و ثابتی را شناخته باشند.
نوآوران هم هنوز نتوانسته بودند خود را به جامعه بشناسانند تا مورد قبول واقع بشوند، به ویژه طبقهای كه زیر سلطهی فكری و آموزشی روحانیون قرار داشت، بدون آن كه مسیر صحیح راهیابی به دنیای جدید را فرابگیرد با هرگونه نوگرایی و تجددخواهی به مبارزه برمیخاست، در نتیجه حاكمیت نمیتوانست یك روش و سیستم منسجم و قابل درك اكثریت جامعه را ارائه بنماید تا آن را محور اقدامات روز خود قرار بدهد، در این احوال سخن از سختكوشی منصور نخستوزیر در ایجاد راههای تازه در زمینهی درآمد نفتی است و مسئلهی نفت داغترین سخن روز است كه همگان را با حساسیت كلی به خود جذب نموده و همهی مردم در انتظار هستند كه منصور نتیجهی اقدامات خودش را به مجلس ارائه نماید كه مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد.
علاوه بر همه «آیت الله خمینی» كه آن روزها بین جماعات اسلامی «مبارزهی خستگیناپذیر» شناخته شده بود، با هر گونه برنامهای كه از دید ایشان با موازین اسلامی هماهنگ نبود به مخالفت علنی برخاسته، در نتیجه به تبعید در خارج از ایران فرستاده شده كه این امر خود حساسیت فوقالعادهای را بین طبقات مختلف برانگیخته بود. اقدام به تبعید ایشان از كشور بر این پایه بود كه هرگاه ایشان در بین طرفداران خود نباشد، به تدریج تب تبعیت از یك مرجع تقلید فروخواهد نشست، در نتیجه از اقدامات مخالف كاسته خواهد شد كه تاریخ نشان داد این اقدام ناسنجیده باعث قیام عمومی گردید، تا آنجا كه بالاخره رژیم از پای درافتاد. در روز 21 ژانویه یعنی 30 خرداد 1343 قرار بود كه منصور نخستوزیر در جلسهی علنی مجلس شورا حضور بیابد، با تقدیم لوایح تازهاش موافقتنامههایی را كه از طریق ادارهی كل نفت و امتیازات وزارت دارایی كه زیر نظر «امیرعباس هویدا» وزیر دارایی با چند شركت خارجی تنظیم گردیده به مجلس ارائه بنماید كه متاسفانه هرگز نتوانست به تالار جلسهی علنی وارد بشود. زیرا «به دست یك مبارز اسلامی» در كنار در ورودی مجلس از پای درآمد.
هنگامی كه پس از ترور، مقامات كشور كیف دستی نخستوزیر را باز كردند، معلوم شد كه چندین موافقتنامه را با خود برای تقدیم به مجلس همراه داشته از آن جمله:
1- Rpyal Dutch Shell
2- French group
3- Tide Water group
4- The Atlantic group
5- Philips Petroleum Company
6- Italy’s National Fuel Board
7- India’s Oil and Natural Gas
8- India’s Oil and Gas Commission
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید