ناصر خسرو قبادیانی دارای 77 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد ناصر خسرو قبادیانی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
ناصر خسرو قبادیانی
ناصر خسرو قبادیانی، حكیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 ـ یمگان بدخشان 481ق، شاعر و نویسنده، متكلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی. گویا از خانواده محتشمی كه به كارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاكی بوده است. از كودكی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر كرد و كمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و كلام و حكمت متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش :
« بارگاه ملوك عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389 ـ 421) و پسرش مسعود (421 ـ432) » دیده است. در كارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان به سر می برد ولی پس از افتادن آن شهر به دست سلجوقیان (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حكومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مكائیل بن سلجوق (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت. ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و تركستان سفر كرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود. رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی كه به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حكمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود. وی را قانع و مجاب نساخت. در 437 كه در جوزجانان از توابع بلخ بود یك ماه پیوسته شراب می خورد تا آنكه شبی در خواب دید كه یكی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب كه خرد از مردم زایل كند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم كه حكما جز این چیزی نتوانستند ساخت كه اندوه دنیا كم كند، جواب داد كه بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حكیم نتوان گفت كسی را كه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلكه چیزی باید طلبید كه خرد و هوش را به افزاید. گفتم كه من این را از كجا آرم؟ گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت كرد و دیگر سخن نگفت.» پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترك شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی كناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد (23 شعبان 437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی كه هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مكه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت (5 محرم 439). آنگاه از راه خشكی به طینه و از آنجا با كشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427 ـ487) رسید.
ناصر خسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مكه سفر كرد و حج گزارد (339، 440). در 441 مصر را ترك گفت و پس از رفتن به مكه و گزاردن حج (442) از راه طائف و تهامه و یمن و لحساء و بصره و ارجان و اصفهان و نایین و تون و قاین و سرخس در 26 جمادی الاخری 444 ق به بلخ بازگشت. در بازگشت به وطن به ترویج مذهب اسماعیلی و دعوت به سوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت پرداخت. اما دیری نگذشت كه بر اثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حكام سلجوقی ناگزیر به ترك بلخ شد (پیش از 453) و به نیشابور و مازندران و سرانجام به یمگان در ناحیه بدخشان كه شهری استوار در میان كوه ها بود پناه برد و ظاهراً تا آخر عمر در آنجا بوده و به اداره كار دعوت اسماعیلی در خراسان سرگرم بوده است. پس از مرگ پیكرش را در یمگان به خاك سپردند و مزار وی در شمار زیارتگاه های معروف اسماعیلیان درآمد. سال مرگ وی را برخی منابع با اختلاف 458، 471 و جز آن نیز گفته اند. اقامت طولانی ناصر خسرو در یمگان كه برابر برخی منابع بیش از 25 سال به درازا كشید تأثیر فراوانی در ارتقای فكری مردم بدخشان و انتشار مذهب اسماعیلی در میان آنان داشته است و هنوز هم در آن ناحیه مذهب اسماعیلی هواداران بسیار دارد و اسماعیلیان آنجا ناصر خسرو را «پیر ناصر خسرو» یا «شاه ناصر خسرو» می گویند. ناصر خسرو بی گمان از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی به ویژه در قصیده سرایی است. از ویژگی های شعر او شكوه در بیان، انسجام و آهنگ محكم جمله ها و روشنی عبارت ها است. در شعر ناصر خسرو مشخصات سبك خراسانی به وضوح دیده می شود. اشتراك او در شیوه بیان با رودكی، فرخی، عنصری، كسایی و فردوسی بسیار است. اما شیوه او زهد و مناقب است، نه مدح و غزل و از این رو به مدیحه گویانی همچون عنصری می تازد و غزلگویان و شاد خواران را نكوهش می كند و آنها را به خودداری از وصف شمشاد و لاله و زلفك عنبری فرا می خواند. جهانی كه در منظره او پدیدار می شود، جهان خاصی است كه فرسنگ ها با جهان فرخی و منوچهری و عنصری فاصله دارد.
پىنوشتها و مآخذ
1- كلیات سعدى شیرازى، به تصحیح محمدعلى فروغى، تهران، امیركبیر، ص15.
2- همان، بوستان، ص6; اقبال آشتیانى، ادب،1317ش، تهران.
3- شاهنامه، ج1، ص6، خاور، تهران، 1312 ش.
4- دیوان فرزدق، ج2، دار صادر بیروت، ص180; در این قصیده میمیه فرزدق، و در بیتبیت آن، پیوند دین، انسانیت و ولاى اهلبیت، به چشم مىخورد.
5- دیوان ناصرخسرو، به تصحیح مینوى و محقق، انتشارات دانشگاه تهران. خز ادكن خز بسیار نرم و تیرهرنگ.
6- همان، قصیده19. زنگ نخستبه معناى نور ماه و پرتو آفتاب، و زنگ دوم به معناى زنگار و چركى باشد كه بر روى فلزات و آهن نشیند. نگ: دهخدا، لغتنامه.
7- همان، قصیده3. امیرالمؤمنین على(ع) در وصف غوغا فرمود: هم الذین اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا: [غوغا و فرومایگان] آنانند كه چون فراهم آیند پیروز گردند و اگر پراكنده باشند شناخته نشوند. و گفته شده: غوغا، مردمانىاند كه چون فراهم آیند زیان رسانند و اگر پراكنده بوند، سود دهند. نگ: سید رضى، نهجالبلاغه، قصار،199.
8- همانند ماجراى شگفت تاریخى، كلامى كیسانیه. نگ: مجله كلام اسلامى; كیسانیه، افسانه یا حقیقت؟ شماره19 و شمارههاى بعد و كتاب تاریخ و عقاید اسماعیلیه از فرهاد دفترى درخور مطالعه است.
9- همان، قصیده 34. كوتوال: دژبان و نگهبان قلعه.
10- همان، قصیده53.
11- محمد حسین مظفر، سید علوى، امام جعفر صادق(ع)، تهران،1367، ص420.
12- دیوان ناصر خسرو، قصیده 10.
13- همان، قصیده 12.
14- همان، قصیده 4. پرهون: طوق، گردنبند، دایره.
15- سوره اعراف، آیه179.
16- سوره فرقان، آیه 44.
17- همان، قصیده 45. و نگ قصیده49: به دین از خرى دور باش و بدان كه بیدینى اى پور بیشك خرى است
18- همان، قصیده13.
19- همان، قصیده123.
20- همان، قصیده 50. جواز اول به فتح به معناى تجویز و روا و جواز دوم به ضمه یعنى سنگ هاون.
21- سوره بقره، آیه 2.
22- دیوان ناصر خسرو، قصیده123.
23- سوره مؤمنون، آیههاى 12 تا 14.
24- سوره سجده، آیههاى7 تا9.
25- دیوان ناصر خسرو، قصیده 24.
26- همان، قصیده 4. و نگ به ابیاتى از قصیدههاى 5 و 8 و3 و123.
27- همان، قصیده 24.
28- سوره تین، آیه 4.
29- دیوان ناصر خسرو، قصیده109.
30- سوره تین، آیه 5.
31- دیوان ناصر خسرو، قصیده 24.
32- دیوان منسوب به امیرالمؤمنین(ع)، ص45، چاپ سنگى،1283ق، تبریز.
33- دیوان ناصر خسرو، قصیده46.
34- ابوالقاسم پاینده، نهجالفصاحه، ص66، جاویدان علمى،1346 ش، تهران و نظیر آن نگ: آمدى، محدث ارموى، فهرست غرر و درر، دانشگاه تهران، ص393: «لا عدو اعدى على المرء من نفسه».
35- سوره شمس، آیه7 تا 10.
36- سوره انسان، آیه3.
37- سوره بلد، آیه 10.
38- دیوان ناصر خسرو، قصیده 4 و نگ: قصاید33 و 144.
39- همان، قصیده6.
40- همان، قصیده 4.
41- همان، قصیده 10 و همان مضمون، بنگرید: قصیده 30. سدوم: شتر به هیجان آمده و خشمگین.
42- محمدبن على، صدوق، الاعتقادات، ص29، هزاره شیخ مفید، قم.
43- محمدبن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج2، ص 71 و67، مكتبه الصدوق، تهران.
44- دیوان ناصر خسرو، قصیده 10.
45- همان، قصیده133.
46- سوره بقره، آیه187.
47- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج61، ص65، چاپ جدید.
48- دیوان ناصر خسرو، قصیده 5.
49- همان، قصیده133.
50- همان، قصیده 5.
51- سوره زخرف، آیههاى 22 تا 24.
52- سوره بقره، آیه 170.
53- دیوان ناصر خسرو، قصیده 20.
54- همان، قصیده3. مراد از خرد و جان سخنگوى، نفس ناطقه انسانى است.
55- همان، قصیده9.
56- سوره احزاب، آیه 21.
57- دیوان ناصر خسرو، قصید 24.
58- سوره اسراء، آیه 12.
59- سوره فصلت، آیه 44.
60- سوره انفال، آیه 24.
61- همان، قصیده 2.
62- همان، قصیده6.
63- دیوان ناصرخسرو، قصیده16.
64- نهجالبلاغه، خطبه153. و نگ سوره بقره، آیه189.
65- دیوان ناصرخسرو، قصیده 22.
66- همان، قصیده 74.
67- همان، قصیده 144.
68- همان، قصیده 241.
69- همان، قصیده26.
70- سوره آلعمران، آیه 104.
71- دیوان ناصرخسرو، قصیده 42.
72- نهجالفصاحه، ص560.
73- دیوان ناصرخسرو، قصیده216.
74- همان، قصیده147.
منبع:فصلنامه مشكوه>شماره 55
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0